شهرهای کردنشین در شرفنامه امیرشرفخان بدلیسی
شرفخان، مؤلف اين کتاب، فرزند شمس¬الدين خان امير بدليس است. نياکان او اميران ايل روژکي بودند که در سال ۱۵۴۳ ميلادي بر منطقه بدليس (در کردستان ترکيه) از مهمترین و معتبرترين ايالات كردستان فرمان مي¬راندند. پدربزرگ شرفخان اميرشرف نام داشت كه امير موروثي بدليس و از خانوادهای معروف بود كه مؤلف شرفنامه نسبت آنها را به ساسانيان میرساند (بدليسي، ۱۳۴۳). اميرشرف پدربزرگ شرفخان در جنگي كه در سال٩٤٠ ه.ق بر ضد الامه سلطان تكلو روي داد، كشته شد. الامه سلطان فرمانرواي آذربايجان بود، با كشته شدن اميرشرف، طايفه روژكي كه در آن منطقه ساكن بود، فرزندش شمس¬الدين را به رياست گماشت. او در ابتداي كار توانست توجه و محبت ابراهيم پاشاي وزير را به خود جلب كند و به كمك او در مقام حكومت بدليس تأييد و تثبيت شود. با ديدن دسیسهچینیهای الامه سلطان بر ضد خود، شمس¬الدين يعني پدر شرفخان مؤلف شرفنامه، بهتر دانست كه از خاك عثماني بگريزد، لذا به ايران يا به گفته شرفنامه «بديار اعجام» فرار و به دربار شاه طهماسب پناه برد. شاه طهماسب از او استقبال کرد، وي را نديم خود کرد و به او لقب خان داد و او را ملازم خود کرد. او در سال ٩٦١ ه.ق از صحنه سیاسی کناره گرفت. از شمس-الدين دو پسر به نام¬هاي خلف و شرف باقي ماند. شرف يعني مؤلف شرفنامه در بيستم ذیالقعده سال ٩٤٩ ه.ق در كَرَه¬رود، از توابع قم متولد شد. شرف را از كودكي به قاضيان كره¬رود، كه مردماني باسواد و شايسته، از نوادگان قاضي شريح قاضي معروف كوفه بودند سپردند. آنان توانستند عشق به علم و احترام و سواد را به او القا كنند. شاه طهماسب عادت داشت كه فرزندان حكام و امراي بزرگ را از كودكي به دربار بياورد و آنان را در كنار فرزندان خود بپروراند. اين نوجوانان زیر نظر استادان آزموده و متشخص به تحصيل مي¬پرداختند. شرف كه اميرزاده بود توجه شاه طهماسب را به خود جلب كرد. در سال ٩٥٨ ه.ق در حالي كه نُه سال داشت، به جمع كودكاني راه يافت كه در دربار تربيت میشدند. او تا ٩٦١ ه.ق يعني مدت سه سال در دربار ماند. در آن هنگام چون شمس¬الدين خدمات درباري و حكومتي را كنار گذاشته بود قبیلهاش بي سردار مانده بود و لذا بزرگان قوم از شاه طهماسب خواستند كه شرف را به رياست قبيله بگمارد و شاه اين درخواست را پذيرفت و شرف در دوازدهسالگی امير و رئيس قبيله شد و افزون بر آن حكومت ساليان و محمودآباد، از شهرهاي ايالت شيروان به او واگذار گرديد. مدتي بعد فرمانرواي تنکابن شد. شرف هفت سال در گيلان ماند، بعد از آن به درخواست خود به قزوين بازآمد. با درگذشت شاه طهماسب، شاه جديد ـ اسماعيل دوم ـ فرماني براي شرف صادر كرد و او را اميرالامراي همه كردها كرد. اين منصب او را ناگزير مي¬كرد كه همواره در حضور شاه باشد و درباره امور مربوط به امراي كردستان داوري كند. البته ديري نپاييد كه شاه اسماعيل اميرشرف را به اتهام اينکه طرح براندازي او را با چند تن از قزلباشان داشته است به نخجوان تبعيد کرد و عهده¬دار حكومت آنجا گردانید.
يك سال و چهار ماه از اقامت اجباري او در نخجوان گذشته بود كه دولت عثماني، از طريق خسروپاشا مير ميران وان و نيز چند تن از امراي كرد به او اطلاع داد كه سلطان مراد حاضر است منصب نياكان او را به او باز سپارد و حكومت بدليس را به او دهد. شرف در سوم شوال ٩٨٦ ه.ق با چهارصد تن از اتباع خود، كه دويست تن از ايشان از افراد قبیله روژكي بودند، نخجوان را رها كرد و در طي سه روز خود را به وان رساند. ديري نپاييد كه دولت عثماني انتصاب او را به حكومت بدليس تأييد كرد و او به قلمرو خانوادگي و قومي خويش رفت. اميرشرف تا سال ١٠٠٥ ه.ق در بدليس زندگي مي¬كرد اما از قدرت و حكومت خسته شده بود و لذا همه منصبها و القاب را رها كرد و به عنوان حاكم بسنده كرده بود. او اداره همه امور قلمرو خود را به فرزند خويش، شمسالدین واگذاشته بود(بدلیسی، ۱۳۴۳). شهرت و ماندگاری نام بدليسی، نه به سبب رخدادهای سياسی و نظامی زندگی او، که بيشتر به دليل تأليف کتاب شرفنامه است که آن را به نام سلطان عثمانی محمد سوم نوشته است. این کتاب تاریخ مفصل اميران و حاکمان کُرد و مناطق تاریخی مختصر صفویان و عثمانيان است.وضعیت کردستان در زمان شرفخان
مسائل و مباحث سیاسی و تاریخی پیرامون کردها در خاورمیانه در خلال قرن اخیر به¬ صورت کل و مشخصاً در چند سال گذشته از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است. این جایگاه چه از حیث ژئوپولتیک و چه از بُعد علمی-دانشگاهی زمینهای برای تولید ادبیات نظری و پژوهشی وسیع دربارۀ کردها فراهم آورده است. با این حال، علی¬رغم تلاشهای گوناگون برای فهم جامعه و فرهنگ کردستان، روایتهایی گوناگون و گاه متناقض از واقعیتهای درون این فرهنگ عرضه شده که فهم آن را از جایگاه موضوعی صرفاً علمی به عرصهای برای نبرد روایتها ارتقا داده که خود بر پیچیدگی و ابهامهای مرتبط با فرهنگ و جامعه در کردستان افزوده است. بدین ترتیب، گسترۀ تاریخ و فرهنگ کردستان عمدتاً به مسائل سیاسی و قومی کاهش یافته است. این امر، نهتنها اهمیت مطالعات فرهنگی و اجتماعی را به حاشیه رانده، بلکه در بسیاری موارد تحقیقات علمی را نیز با نارساییهای نظری و روششناختی مواجه ساخته است(محمدپور و رضائی، ۱۳۹۵).
زبان فارسی تا اوایل قرن بیستم، زبان فراگیر ادبی در میان تمامی کردها، چه ساکنین ایران و چه کردهای دیگر نقاط بوده است(هوشمند، ۱۳۸۳). اكثر مورخان كرد آثار خود را درباره تاريخ مناطق كردنشين و ايلات و طوايف و اميرنشينان كُرد به زبان فارسي نگاشته¬اند، چنان¬كه مي¬توان به شرفنامه بدليسي در دوره صفويه، زبده¬التواريخ، تاريخ امراي اردلان، لب¬التورايخ، حديقه ناصري و تحفه ناصري در دوره قاجار اشاره كرد(رسولي، دهقاني و كريمي، ۱۳۹۵). اولین کتابی که توسط یک کرد و درباره کردها در دوره صفویه نوشته شد و به سلطان عثمانی ارائه گردیده، یعنی شرفنامه هم به زبان فارسی به رشته نگارش درآمده است. به عبارت دیگر بانی جریان تاریخ¬نویسی کردستان را امیرشرفخان بدلیسی دانسته¬اند(مستوره، ۲۰۰۵). اثر شرفخان با عنوان شرفنامه به تاریخ قبایل و سلسله¬های کرد، از آغاز تا ۱۰۰۵ ق، پرداخته است(بدلیسی، ۱۳۷۷).
مؤلف کتاب شرفخان بدلیسی است که خود از امرای کرد بوده و در شهر کردنشین بدلیس که در آن زمان تحت حاکمیت دولت عثمانی بوده و اینک نیز در قلمرو حاکمیت دولت ترکیه است، می¬زیسته است؛ اما با وجودی که زبان عثمانیان ترکی بوده و مؤلف، ترکی و عربی را هم مثل زبان مادری خود، یعنی کردی خوب می¬دانسته، به لحاظ علاقه¬ای که به زبان فارسی داشته و با توجه به عمومیت، کتاب را به فارسی نوشته و در مقدمه کتاب هم به زبان فارسی مدح و ثنای سلطان عثمانی، یعنی سلطان محمدخان ثالث را گفته است. کتاب شرفنامه شرفخان بدلیسی، مورخ شهیر کرد از مناطق کردنشین تابع عثمانی، اولین و قدیمی-ترین منبع در مورد تاریخ کرد و به زبان فارسی می¬باشد(پیشگامی فرد، قالیباف، یزدان¬پناه و نصراللهی¬زاده، ۱۳۹۴).شرفنامه
در نگارش هر اثر تاریخی، با هر مضمونی، دلایل و انگیزه¬های متعددی وجود دارد. تاریخ¬های محلی از این مهم به دور نیستند. مورخان این دست از تواریخ، عمدتاً برخاسته از همان ناحیه یا ایالتی بودند که درباره آن نوشته¬اند. علاوه بر عبرت¬آموزی، به عنوان انگیزه مشترک تمامی شاخه¬های تاریخ¬نگاری، علایق شخصی مورخان، به تصویر کشیدن تفاخر محلی، نشان دادن جایگاه آن در میان دیگر ولایات، ثبت افتخارات محلی، درخواست و دستور رسمی نخبگان محلی برای نگارش و … از دیگر انگیزه¬های خلق این آثار بوده است(اشپولر، بازورث، کاهن، لمبتن و بویل، ( ؟ )، ترجمه آژند، ۱۳۸۸؛ ثواقب، ۱۳۹۳).
شرفنامه، اثر شرفخان بدلیسی اولین اثر مدونی است که به تشریح تاریخ کردها بر اساس روایات اسطورهای و تاریخی موجود میپردازد. این کتاب که در قرن شانزدهم میلادی نوشته شده، علاوه بر ذکر روایات اسطورهای موجود دربارۀ ریشۀ کردها، تماماً به ثبت اسامی ایلات و طوایف بزرگ و کوچک کرد ساکن در امپراتوری عثمانی و صفوی اختصاص دارد، به گونهای که میتوان آن را تاریخ حکومتهای محلی کردستان و رخدادهای چندین قرن آنها دانست. بدلیسی رخدادهای سیاسی و نظامی و در مواردی اندک نیز زندگی اجتماعی کردها را با دقت تمام ذکر کرده است. شرفنامه نخستین اثری است که به شکل مدون اقدام به نوعی هویتسازی اجتماعی، سیاسی و جغرافیایی برای کردها کرده است. شرفنامه از دو جنبه تاریخی و ادبی ارزشمند است. بدلیسی گزارشگر راستین و صریح رویدادهای تاریخی زمان خود و پیش از آن است. او برای این منظور با گزینش واژه¬های مناسب، صراحت بیان، استفاده از ساختارهای گفتمان مدار و … دین خود را نسبت به تاریخ ادا کرده است. شرفنامه عمدتاً حاوي جزئياتي است كه در هيچ جاي ديگر ذكر نشده¬اند مثل سنت¬ها، آداب و رسوم، روايات تاريخي افواهي يا وصف وقايعي كه خود مؤلف شاهد آنها بوده است و از اين بابت منبعي است كه ارزش و اهميت آن بسیار است. على¬الخصوص كه در زمينه تاريخ ملت كرد، صرفنظر از شرفنامه، چيزى جز اطلاعات پراكنده در آثار مورخان در اختيار نيست و اين اطلاعات هرچند كه واقعاً بس فراوان هستند، هيچ چيز كاملى عرضه نمىكنند و به كمك آنها نمىتوان موفق به تدوين يك تاريخ منسجم ملت كرد، كه به طوايف و قبايل بسيار منقسم مىشود، شد. لذا شرف كه در كتاب خود علاوه بر آنچه توانسته بود از كتب عربى، فارسى و تركى برگيرد مقدار قابل¬توجهى اطلاعات كاملاً تازه گرد آورده و خلأ بسيار بزرگى از تاريخ ملتهاى آسيا را پر كرده است.
این اثر قدیمیترین و از باارزش¬ترين مآخذ در بررسي تاريخ ايران صفوي و عثماني به¬ويژه در قرن دهم است که مؤلف آن به دليل دارا بودن منصب دولتي خود شاهد بسياري از رخدادهاي اين دوره بوده است(اميرشرفخان بدليسي از کودکي در دربار صفوي پرورش يافته بود و به واسطه موقعيت ايلي و خانوادگي سالها از طرف پادشاهان صفوي مصدر اميري را داشت). اين اثر، علاوه بر نقل وقايع، شامل اطلاعات فراوان درباره شیوه حکومتي، دستگاه مالياتي و ديواني و اطلاعات جغرافيايي، به¬ويژه درباره بدليس است. شرفخان بدليسي که از اعضاي حکومت و ديوانسالاري دو دولت ايران و عثماني بود، با هدف نوشتن تاريخي مفصل درباره کردها و البته رخدادهاي زمانه خود به نوشتن اين تاريخ پرداخته است. اين كتاب حاوي اطلاعات گرانبهايي مربوط به طوايف، قبايل و عشاير ساكن كردستان است كه امور دولتي و سپاهي غالباً در دست خود آنان بود(حاتم، قادرنژاد و آقايي، ۱۳۹۴).محتواي شرفنامه
شهرت و ماندگاري نام شرفخان، نه به سبب رخدادهاي سياسي و نظامي زندگي او که بيشتر به دليل تأليف کتاب شرفنامه است که آن را به نام سلطان عثماني محمد سوم(حک: ۱۱۰۱۳-۱۰۰۳) نوشته است(بدليسي، ١٣٤٣). این کتاب تاريخ مفصل اميران و حاکمان کرد و تاريخ مختصر صفويان و عثمانيان است. بسياري شرفنامه را در زمره تاریخهای دوره صفوي مانند حبيب¬السير خواندمير، احسن¬التواريخ حسن بيک روملو، تکمله¬الاخبار زين¬العابدين علي برشمرده¬اند(نظرلي، ( ؟ )، ترجمه عزتی، ۱۳۹۱). امكانات استثنايي تحصيل و تربيت در دربار شاه طهماسب و استعداد شخصي از شرف¬الدين نويسنده، شاعر و نقاش موفقي ساخته بود. شرفنامه به فارسي و با نثري ساده و روان نوشته شده و در آن فراوان به اشعار فارسي استناد شده است. اميرشرف كتاب تاريخ خود را در سال ١٠٠٥ ه.ق در زمان خلافت سلطان محمد به پايان رساند. خود او در چند جاي كتاب اين تاريخ را صريحاً ذكر كرده است، اما تعيين تاريخ دقيق زماني كه نگارش كتاب را آغاز كرده، دشوار است. در سال ١٠٠٣ ه.ق قسمت مربوط به حكام كردستان را نوشته و در سال ١٠٠٥ ه.ق نيز كل كتاب را به اتمام رسانده است (قاسيلييقا، ٢٠٠٤). شرفنامه از دو قسمت تشكيل شده است كه قسمت اول آن مربوط به كردستان و شامل يك مقدمه و چهار صحيفه است: مقدمه در باب انساب طوايف کرد؛ صحیفه اول، در پنج فصل درباره تاريخ فرمانروايان ديار بکر و جزيره، واليان دينور و شهررزور، اميران لر بزرگ يا فضلويه، لر کوچک و سلاطين مصر و شام مشهور به آل ايوب؛ صحیفه دوم، در پنج فصل درباره تاريخ حاکمان اردلان، حَکّاري (شنبو)، عماديه (بهدينان)، جزيره (بُختي)، حِصن کَيفا (ملکان)؛ صحیفه سوم، درباره تاريخ ساير حاکمان و اميران کردستان در سه فرقه؛ صحیفه چهارم درباره تاريخ اميران و حاکمان بدليس و ذيلي در باب سرگذشت مؤلف کتاب (از تولد تا سال ١٠٠٥ ه.ق)؛ قسمت دوم كتاب موسوم به خاتمه است، كه عنوان كامل آن به اندازه كافي گوياي محتواي آن است: «در بيان احوال سلاطين حشمت آيين آل عثمان و پادشاهان ايران و توران كه معاصر آنان بوده¬اند»(بدليسي، ١٣٤٣).نسخه¬هاي شرفنامه
در مشرق زمين نسخههای شرفنامه معمولاً بسيار كم انتشار يافته¬اند. در سال ١٧٧٦ ميلادي با چاپ و انتشار كتاب کتابخانه شرقي اثر د. ربِلو در اروپا به اين مسئله پی برده شد كه تاريخي درباره كردها با زبان فارسي و با نام شرفنامه وجود دارد كه نويسنده آن كرد است. ظاهراً سرجان ملكم اولين كسي است كه نسخههایی از كتاب شرفنامه را به اروپا برده است. او آن را از يكي از سران قبیله مُحيزي گرفته (تحت نام تاريخ¬الاكراد يا وقايع¬نامه كُرد اثر شرف) و در تاريخ مفصلي كه درباره ايران نوشته است، چندين بار به شرفنامه اشاره مي¬كند و پاراگراف¬هاي بلندي را از آن در كتابش میآورد(قاسيلييقا، ۲۰۰۴). جيمز ريچ نماینده كمپاني هند شرقي در بغداد طي سفر سال ١٨٢٠ ميلادي خويش به كردستان ايران و عثماني به هنگام ديدار با امانالله خان اردلان در شهر بانه از وي نسخه¬ای از شرفنامه را طلب کرد. اين نسخه ممتاز توسط عباس ميرزا وليعهد فتحعلیشاه قاجار به كتابخانه امانالله خان بزرگ والي اردلان هديه داده شده بود. ريچ اين نسخه را با خود برده و اكنون در کتابخانه بريتانيا نگهداري مي¬شود. با کار دانشمندان روس چون ولادیمیر ولکوف و ولاديمير ولييامينوف زرنوف شناخت شرفنامه و ارزش علمي آن در مطالعات شرق¬شناسي حائز اهميت شد. نسخه¬ای از شرفنامه جزء غنیمتهای روسيه در جنگهای سال ۲۸-١٨٢٦ ميلادي، كه منجر به قرارداد گلستان شد، از کتابخانه شيخ صفي در اردبيل به روسيه منتقل شده كه اينك در کتابخانه شهر پترزبورگ نگهداري میشود. در سال ١٣٤٣ ه.ش/ ١٩٦٥ ميلادي، چاپ سوم شرفنامه در تهران چاپ گرديد كه علاوه بر متن اصلي، مقدمه¬اي طولاني و پیشینه¬ای تاريخي و فهرست اعلام را نيز داراست. اين ملحقات توسط محمدعلي عباسي به متن اصلي اضافه گرديده است. درمجموع بايد گفت که تعداد نسخه¬های مشهور كه تاكنون از شرفنامه به دست آمدهاند و در كاتالوگ گنجینه نسخ خطي جهان ثبت شدهاند، ٢٢ نسخه است (قاسيلييقا، ۲۰۰۴). اينك ٩ نسخه خطي شرفنامه(۶ نسخه فارسي و ٣ نسخه ترجمه تركي) در کتابخانه بريتانيا، حداقل ٣ نسخه آن در روسيه، ٣ نسخه (فارسي و تركي) در کتابخانه ملي فرانسه، ٣ نسخه آن در تهران (کتابخانه كاخ گلستان، مجلس شورا و ملك)، ٣ نسخه (شامل نسخه دستنويس خود نويسنده) در کتابخانه بودليان دانشگاه آكسفورد و نسخههای ديگر آن در انجمن سلطنتي آسيايي لندن و دانشگاه وين، دانشگاه مولانا آزاد در هندوستان، تفليس (گرجستان)، ايروان (ارمنستان)، قاهره، حلب، کتابخانه دانشگاه كمبريج در شهر تورينو ايتاليا نگهداري میشود (سولتاني، ۲۰۰۵).
اولین ترجمه شرفنامه به زبان ترکی توسط محمد بن احمدبيک ميرزای در بتلیس، در سال ۱۶۶٩، دومین ترجمه ترکی توسط شمعی در دیاربکر(آمد)، همراه با توضیح مصطفی بیک در سال ۱۶۸۴، سومین ترجمه به آلمانی توسط دکتر ا. بارب از بخشهایی از شرفنامه که به صورت مقالاتی درباره تاریخ کرد و کردستان در کتاب تاریخ جامعهشناسی در سال ۱۸۵٣، اولین ترجمه کردی (به گویش کرمانجی)، توسط محمد بایزیدی در وان، در سال ۱۸۵۸، ترجمه روسی ولادیمیر زرنوف، در سنپترزبورگ در ۱۸۶۰ـ ۱۸۶۲، ترجمه روسیِ واسیلیوا، ترجمه فرانسوی فرانسوا برنان شارموا در دو جلد ١٨۶٨-١٨٧۵ که در سنپترزبورگ در مجموعه مورخان ارمنی، ترجمه عربی توسط تاریخدان کرد، ملاجميل روژبيانی در بغداد، در سال ۱٩۵٣، ترجمهای دیگر به عربی توسط محقق و ادیب کرد، محمدعلی عونی با مقدمه یحيی الخشاب درباره کردان در قاهره، در سال ۱٩۵۸، ترجمهای دیگر به ترکی نوین(لاتین) توسط بوز ارسلان بر اساس ترجمه عربی علی عونی در سال ۱٩٧۱، ترجمه کردی(گویش سورانی)، توسط عبدالرحمان شرفکندی در دو جلد و در سال¬های ۱٩٧۲ و ۱٩۸٠ به ترتیب در نجف و تهران، ترجمهای دیگر به کردی(گویش کرمانجی) توسط زیا اوسی در سوئد در سال ۱۹۹۸ و آخرین ترجمه آن در سال ۱۳۹۶ به زبان کردی توسط صلاحالدین آشتی در مهاباد به سفارش مؤسسه ژین(بنکهی ژین) در سلیمانیه عراق ترجمه شده است. از آنجا که شرفنامه یکی از منابع سر جان ملکم ١٧۶٩-١٨٣٣ در نگارش تاریخ ایران به شمار میرود، بخشهای بسياری از آن نیز به انگليسی برگردانده شده است.شهرها و نواحی نامبرده شده در شرفنامه
در شرفنامه به شهرها و مناطق مختلفی در کردستان اشاره شده است که به صورت زیر است:
موصل: قسمت اعظم یزیدیها در شهرستان موصل و در منطقه شیخیان که مهد دولت آشور قدیم است مسکن دارند(ص ۵۷).
سنجار: یزیدیهایی که در سنجار، در مغرب موصل هستند، بیشتر قوت و حرارت نشان میدهند(ص ۵۸).
دیاربکر(آمد قدیم): یزیدیها در ولایت دیاربکر که در قدیم آمد مینامیدند و در ناحیه حلب و ارمنستان(قارص و ایروان) و حوالی تفلیس نیز ساکن هستند(ص ۵۸).
کرکوک: طایفه صارلی در جنوب موصل(عراق) که عبادات و اعتقادات آنان مرموز و سری است و خود را از نسل عشیره کاکه میدانند که از کرکوک بدانجا مهاجرت کردهاند(ص ۶۵).
اورامان: در اورامان پیری روحانی از مغان زرتشتی بوده، موسوم به پیر شهریار که به زبان کردی او را پیر شالیار خوانند، از او کتابی باقیست بنام » مارفتو پیر شالیار»(معرفت پیر شالیار) و نزد مردم اورامانبسیار محترم است و بدست خارجی نمیسپارند(ص ۶۶). طوایف کرد اعتقاد هرچه تمامتر به قول و فعل مشایخ(قادریه و نقشبندیه) دارند که مرکزشان در اورامان و مکری و سلیمانیه و شمدینان و خرپوت و غیر هم است(ص ۶۹ و ۷۰).
سرزمین بدلیس یا بتلیس: که مؤلف شرفنامه همیشه با دعای «حفظها الله عن تبلیس الابلیس» از آن یاد می¬کند، در عصر درخشان صفوی(دوران شاه اسماعیل) تابع ایران بوده است(ص ۸۴). بتلیس یا بدلیس شهریست از کردستان و مرکز یک شهرستان جدیدالتأسیس بشمار میرود. در فاصله پانزده کیلومتری ساحل غربی دریاچه وان واقع شده است، از سطح دریا ۱۵۷۲ متر ارتفاع دارد، هوایش در بهار خنک و در زمستان بغایت سرد میباشد. دارای آبهای جاری بسیار و باغ و باغچههای بیشمار است و چون عمارات بوسیله باغات احاطه شده است، شهر سخت بزرگ مینماید، اطراف شهر با تپههای سنگلاخ احاطه شده است و بر سطح یکی از آنها قلعه مخروبهای مشاهده میشود که در اعصار گذشته مقر یکی از حکام بوده است، بدلیس دارای پانزده هزار نفوس و چندین مسجد جامع و بازار است. دوسوم یاشندگان شهر کرد و مسلم و یکسوم آن ارامنه میباشند. یاقوت حموی از سیب عالی بدلیس و شهرت آن سخن میگوید، از مسنوجات آن کتان سپید سخت استوار و قماش ویژه ازار و از مصنوعاتش ظروف سیمین معروف است. در سال بیستوپنج از هجرت نبوی، بدست عیاض بن غنم؛ فاتح جزیره، بصلح گشوده شده و ضمیمه ممالک اسلامی گشته است. طی قرون وسطی بسیاری اوقات مرکز یک حکومت کوچک کرد بوده است. در عهد سلطان سلیم خان بوسیله ادریس بدلیسی ضمیمه ممالک عثمانی گردیده، ولی چون شریف بگ، خان بدلیس، از شاه اسماعیل صفوی تبعیت داشت، جزء دولت صفویه بشمار میرفت. بعداً، هنگام فتح بغداد بدست سلطان سلیمان از نو به عثمانی بازگشت. در ازمنه اخیر، مرکز بلوک ملحق به » موش» تابع استان ارزروم بشمار میرفت. بلوک بتلیس یک سرزمین کوهستانی است که نهر بتلیس از آنجا سرچشمه میگیرد و دارای یکصدو هفتادودو قریه و سی هزار نفوس میباشد(صص ۸۷-۸۵).شهره¬زول(شهره¬زور): وجه تسمیه شهره زور بقول حمدالله مستوفی آنست که پیوسته حکامش اکراد بودهاند هر کس را که زور بیشتر بوده حاکم آنجا میشده و مستولی گشته و بحکم تدبیر و رأی آن ولایت را بحیطه تصرف درآورده حاکم باستقلال شده و چون چند وقت حکومت نموده بناکام دل از ولایت شهره¬زول برکنده روی بشهرستان عدم نهاد(ص ۱۱۸).
عمادیه: قلعه و شهر عمادیه در بالای سنگی واقع شده که شکل مدور دارد و تخمیناً بعضی محال او صد ذرع و بعضی پنجاه و شصت ذرع و بعضی بیست ذرع از زمین مرتفع است و دو چاه در درون قلعه حفر کرده بآب رسانیدهاند که مدار آب حمام و مدرسه و سایر لوازمات بر آن آبست؛ و آب ضروری را مردمان بچاروا از بیرون شهر میآورند؛ و اطوار و السنه مردم آن دیار بکردی و تازی ممزوج است. صغیر و کبیر ایشان صالح و متدین بخیرات و میرات راغب و مایلند. حکام عمادیه در آنجا مدارس و مساجد ساختهاند. علما و فضلا به علوم دینیه و تکمیل معارف یقینیه افاده و استفاده مینمایند. از عمده عشایر عمادیه اولاً عشیرت مزوریست و ثانیاً زیباریست. وزی نام رودخانه است در ولایت عمادیه و چون این طایفه در کنار آن رودخانه واقع شدهاند ایشانرا زیباری گفتهاند؛ و اسم دیگر آن رودخانه نهرالجنون است که بواسطه تندروی ملقب بآن اسم شده؛ و دیگر عشیرت رادکانیست که در السنه اکراد بریکانی تغییر یافته و بقیه عشایر ایشان پروری و محل و سیاب روی و تیلی و بهلی. بهل در اصطلاح مردم آن دیار دره را میخوانند و یکی از قلاع مشهوره عمادیه قلعه عقره است که قصبه دارد و تا موازی یکهزار و دویست خانه وار از اسلامیه و جهودیه در آن ساکن است؛ و دیگر قلعه دهوک و قلعه دیر است که امیرزادگان و بنی¬عمان حاکمان عمادیه بحکومت آنجا قیام مینمایند و دیگر قلعه بشریست که در تصرف عشیرت رادکان است؛ و دیگر قلعه قلاده و قلعه شوش و قلعه عمرانی و قلعه بازیرانست که بطایفه زیباری تعلق دارد؛ و دیگر ازجمله نواحی عمادیه یکی ناحیه زاخو است و عشیرت او مخصوص بدو طایفه است سندی و سلیمانی، در بین الناس زاخو را ولایت سندیان نیز می¬نامند اکثر علما و فضلاء کردستان از آنجا برخواسته¬اند؛ و از قدیم الایام اوجاق غیر بوده و حاکمان علیحده داشته و تابع عمادیه نبوده است. آخر که حاکمان آنجا ضعیف شده، حاکمان عمادیه آنجا را داخل ولایت خود گردانیده¬¬اند(جلد اول، ص ۱۰۸-۱۰۶).
جزیره: شهر جزیره از بناهای قدیم است در سال هفدهم از هجرت در زمان خلافت عمر رضی¬الله عنه بسعی ابوموسی الاشعری و سعد عیاض بن عثمان بصلح فتح شده، جزیه قبول نمودند و قلعه جزیره از بناهای عمر بن عبدالعزیز است که هشتم خلفاء بنی امیه بوده که او را در عدل و داد و انصاف ثانی عمر خطاب رضی¬الله عنه می¬گیرند. قلعه و بلده جزیره در ساحل رودخانه شط¬العرب واقع شده، چنانچه در هنگام طغیان آب شط دو حصه گشته، قلعه و شهر را در میان گرفته می¬رود؛ و سدی عظیم از سنگ و آهک در بالای قلعه بسته¬اند که آب ضرری بعمارت و ابنیه آنجا نمی¬رساند؛ و همیشه تردد مردم از آنجا بجسر است بدین واسطه موسوم بجزیره
عمریه گشته و جزیره را قلاع خوب و نواحی مرغوب است. از آنجمله چهارده قلعه و ناحیه درین نسخه یاد کرده می¬شود(جلد اول، ص ۱۱۵ و ۱۱۶).
ناحیه کورکیل: ناحیه ای در ولایت جزیره است و کورکیل را در اول جردقیل می¬خواندند آخر بکثرت استعمال کورکیل شده و کوه جودی که کشتی حضرت نوح علی نبینا و علیه¬لسلام بر آن کوه قرار گرفته در آن ناحیه واقع شده و آن ناحیه قریب بصد پاره قریه معمور از اسلامیه و ارامنه دارد که هم قشلاق و هم ییلاق دارد که الوسات و احشامات آنجا اوقات می¬گذرانند؛ و قلعه کورکیل از قلاع مستحکم بلاد کردستان است(جلد اول، ص ۱۴۴ و ۱۴۵).
ناحیه فنیک: ناحیه ای در ولایت جزیره است و این ناحیه منحصر بچهار عشیرت است: ۱٫ بجنوی ۲٫ شقاقی ۳٫ میران ۴٫ کونیه(جلد اول، ص ۱۴۸).
خیزان: در ذکر حکام خیزان و وجه تسمیه آن حکایت مشهور است و در السنه و افواه مذکور که اسم خیزان در اوایل سحرخیزان بوده چرا که مردم آنجا در مابین کردستان بسحرخیزی و تقوی و صلاحیت و امانت و دیانت معروفند، صغیر و کبیر ایشان بگذراندن نماز تهجد و چاشت و اشراق موصوف آخر از کثرت استعمال اکراد که ایشان همواره اسم را بتصغیر می¬خوانند چنانچه شمس¬الدین را شمو و عزالدین را عزو و جمشید را جمو و ابدال را ابدو درین اسم اسقاط لفظ سحر کرده خیزان گفته¬اند و وجه تسمیه دگر آنست که اول نام او سحرخیزان بود و در هنگامی که بانی قلعه بزیارت بیت¬الله رفته چون معاودت کرده مستحفظان در بر وی بسته، او را بدرون قلعه نگذاشته¬ند او رنجیده بلفظ فارسی ایشانرا خیزان بی¬اعتبار خطاب کرده توقف نکرده رفته است. اکثر حکام آنجا فی نفس¬الامر موسوم باین صفت¬اند و شهر خیزان از بناهای جدید است که در زمان اسلام واقع شده در میانه مردم آنجا چنان مشهور است که بانی آن صاحب مراغه تبریز است و مسود اوراق هرچند در کتب متداوله تجسس نموده از سلاطین کسی که بانی آنجا بوده باشد یحتمل که در زمان هلاکوخان که تجدید عمارت مراغه کرده، آن بلده را دارالملک ساخت. خواجه نصیر که در آن عصر مدارالملک مؤتمن و مشیر بود بنای قلعه و بلده کرده باشد و با یکی از اکابر و وزرای اسلام در آن زمان ساخته باشند و مسجد جامع که در آن بلده است از محدثات بانی قلعه است و ستونی چند در آنجا نصب کرده¬اند که مردم آن دیار تشخیص نکرده¬اند که چه درختست و بعضی می¬گویند درختیست که ترکان ایت بورنی و کردان شیلان می¬نامند و معتقد مردمان آنجا آنست که قدم بسیاری از اهل¬الله بدانجا رسیده، مکان استجابت دعاست و عمارت اندرون قلعه بطرز رصد طرح کرده از آجر و آهک ساخته¬اند. باغات خوب دارد و اقسام کواکه و انگور و قشمش که در نواحی تبریز و سایر بلاد عجم می¬باشد در آن بلده موجود است اگر ازین حیثیات نسبت بنای آن بخواجه نصیرالدین محمد طوسی دهند دور نیست العلم عندالله اما آب و هوای ولایت در غایت زبونیست و در فصل پاییز اکثر سکنه و متوطنان آنجا را تب نوبت می¬گیرد و باغات آن ولایت درخت فندقست و سایر اقسام میوه است و زبونی هوای آن بلده را از کثرت اشجار فندق می¬دانند و عشیرت آن ولایت بنمیران ملقبست و وجه تسمیه نمیری آنست که هر کس از عشایر و قبایل ایشان فوت می¬شد حکام آن دیار علوفه و وظیفه او را بلا قصور باولاد او اگر خورد و اگر بزرگ باشد می¬دادند چیزی از آن زیاده و نقصان نمی¬کردند ازینجهت به نمیری لقب یافتند و حکام ایشان همیشه با سلاطین عطام و خواقین کرام بهرام انتقام طریق مدارا و مواسا مرعی داشته انواع رعایت یافته¬اند و چند دفعه که پادشاهان بر ولایت کردستان استیلا یافته ولایت کردستانرا از حکام آنجا گرفته¬ند. دیار ایشان از صدمت پادشاهان و سطوت ایشان سالما مصون ماند از آنجمله صاحب کتاب مطلع¬السعدین مولانا عبدالرزاق سمرقندی آورده که در تاریخ سنه اربع و عشرین و ثمانمایه که میرزا شاهرخ بن امیر تیمور گورکان بدفع اولاد قرا یوسف ترکمان بحدود آذربایجان آمد پسر امیر سلیمان خیزانی در ملازمت امیر شمس¬الدین بدلیسی استقبال موکب شاهرخی نموده بعنایا پادشاهانه و نوازشات خسروانه مفتخر و سرافراز گشتن و بعد از امیر سلیمان و پسرش از حکام ایشان آنچه در السنه و افواه مذکور است امیر ملک است که مدتی بحکومت آن ولایت مبادرت نموده عاقبت باجل موعود بعالم آخرت رحلت فرمود(ص ۳۷۶-۳۷۳).
بانه: بانه نام ولایتیست که امراء عشیرت آنجا بدو منسوب کرده¬اند و آن ولایت منحصر بدو قلعه و ناحیه است یکی را قلعه بیروز و ناحیه بانه و یکی را قلعه شیوه می¬خوانند در مابین ولایت اردلان و بابان و مکری واقع شده و امراء ایشان ملقب باختیارالدینست و وجه تسمیه آنست که باختیار خود از کفر باسلام درآمده¬اند بی آنکه اطاعت یکی از سلاطین اسلام کرده باشند العلم عندالله(جلد اول، ص ۳۲۱).
اخلاط: نفس شهر آن قدیم¬البناست و در بعضی اوقات دارالملک پادشاهان ارمن بوده، در زمان انوشیروان ایالت آنجا بعمش جاماسب تعلق می¬داشت و هوای اخلاط در غایت لطافت است و باغستان بسیار و میوه های آبدار از هر قسم دارد و بتخصیص قیسی و سیب در کمال نزاکت میشود و یحتمل یکدانه سیب در وزن صد درم بیشتر باشد و اقسام سیب و امرود دارد و سیب اخلاط در ولایت ارمن و آذربایجان مشهور است و آثار بقاع خیر در آنجا از مساجد و مدارس و حظایر و خوانق موفور و همواره ظهور اولیا و علما و مشایخست از آن جمله سیدحسن اخلاطی که در علوم ظاهری و باطنی سرآمد علمای عصر بوده در جفر جامع از مشاهیر دهر است بواسطه انقلاب دوران و فترات لشکر قیامت اثر چنگیزخان که در ایران و توران واقع شد از روی علم جفر دانسته قبل از ظهور فتن و آشوب محن با موازی دوازده هزار خانه وار از مریدان و معتقدان از اقوام و محبان خود ترک اوطان کرده بجانب مصر رفت و تا هنگام رحلت از عالم سیادت پناهی در آنجا بسر می¬بود و مزار فایض¬الانوارش در آنجاست و الحال در مصر محله¬ایست که موسوم است بمحله اخلاطیان و دیگر ازجمله فضلای آنجا مولانا محی¬الدین اخلاطیست که در علم ریاضی و هیات ذوفنون زمان خود بوده و چون نصیرالدین محمد طوسی حسب¬الاشاره هلاکوخان در مراغه تبریز شروع در بستن رصد و نوشتن زیج کرد مولانا را از اخلاط آورده باتفاق او و مویدالدین عروضی و نجم¬الدین دبیران قزوینی آن کار را باتمام رسانیدند اما شهر اخلاط بواسطه بعضی فترات که در زمان ظهور اسلام در آنجا واقع شد منهدم گشت. اولاً در شهور سنه ست و عشرین و ستمایه سلطان جلال¬الدین خوارزمشاه بدانجا آمده بقهر و غلبه از سلاجقه گرفته قتل بسیار کرد و بعد از آن لشکر مغول آمده ازو گرفته خرابی از حد بیرون نمودند و در سنه اربع و اربعین و ستمایه زلزله عظیم واقع شده اکثر عمارات آنجا خراب گشت و در سنه خمس و خمسین و تسعمایه شاه تهماسب در قلب زمستان قلعه اخلاط را محاصره کرده از گماشتگان سلطان سلیمان خان مستخلص گردانیده بتخریب قلعه فرمان داده در یک ساعت بخاک تیره برابر ساختند و بعد از آن سلطان سلیمان خان غازی قلعه و شهر قدیمی را برطرف نموده قلعه و حصار جدید در کنار دریاچه بنا کرد بدین سبب بالکلیه شهر قدیم ویران گشته قصبه جدید نیز چندان معمور نشد(جلد اول، ص ۳۵۱ و ۳۵۲).
موش: ناحیه دیگر بدلیس موش است و آن بلده قدیم¬البناست و اثر قلعه و حصار قدیم او پیداست و در زمان تصرف آبا و اجدا فقیر مستهام قلعه موش را مقدار یک فرسخ بطرف جنوبی شهر بر بالای کوه ساخته، مدت¬ها معمور بود در ثانی الحال سلطان غازی آن قلعه را ویران کرده نصف قلعه قدیمی که در جانب غربی بلده در بالای تلی واقع شده عمارت کرده است و تا موازی پنجاه نفر از مستحفظان با کتوال و توپچی و سایر مایحتاج قلعه تعیین فرمودند و موش در اصطلاح ارامنه دمان را می¬گویند و از کثرت دمان اشجاره مثمره در آنجا کمتر است اما در اطراف بلده باغات انگور دارد. در بالای کوه پشته نشانده¬اند که رز را از سر زمین برنمی¬دارند اگر رز را بر صوب اندازند و یا در جای همواری نشانند بار نمی¬دهد و غلات بسیار و ارزن بی¬شمار در آنجا حاصل می-شود. صحرای خوب و علفزار مرغوب دارد، رعایای آنجا گاو و گامیش و گوسفند بسیار نگاه می¬دارند چنانچه هر جفت گاو که عبارت از کوتانست بست و چهار گاو و گامیش می¬بندند و صحرای موش بین الاتراک بموش اواسی اشتهار دارد تخمیناً ده دوازده فرسخ در عرض زمین مسطح و هموار پرگل و ریاحین و اطراف آن کوهستان پر بیشه سبز و خرم همیشه ییلاقات پربرف و چشمه¬سارهای سرد و رودخانه¬های فراوان در آنجا می¬باشد چنانچه آب فرات از جانب شمالی آن صحرا آمده ثلث آنرا قطع می¬کند و بطرف جنوبی می¬رود. رودخانه معروف بقره¬صو از جبل نمرود از جانب شرقی می¬آید و از حدود وسط صحرا جریان کرده داخل آب فرات می¬شود. در کوهستان او بازهای سفید اعلی بی¬نظیر می¬گیرند و اقسام شکار مرغ و ماهی در آن صحرای بهشت آیین و مرغزار فردوس قرین پیدا می¬شود(جلد اول، ص ۳۵۳ و ۳۵۴).
خنس: ناحیه مشهور دگر بدلیس خنس است که ییلافات وسیع دارد از آنجمله یکی صو شهری و بیک کول و دیگری جبل شرف¬الدین است که الوسات اکراد در زمان آبا و اجداد محرر اوراق درآنجا ییلامیشی کرده منافع بسیار از آن ممر حاصل می¬شد و دو چشمه آب دیگر است در آنجا که از یکی ملح سفید و از دیگری نمک احمر پیدا می¬شود و هر سال چهارصد هزار اقچه عثمانی از آنجا پیدا می¬گردد و در حقوق دیوانی امثال موش است. اگرچه رعایای ارامنه آنجا کمتر شده¬اند اما اکثر قریه و مزرعه آنجا را باقطاع و صاحب تیمار داده¬اند و بالفعل موازی چهارصد صاحب اقطاع در آنجا هست. اسبان تازی¬نژاد در ناحیه خنس پیدا می¬شود و سوای غله چیز دگر در اراضی آنجا حاصل نمی¬گردد و از غرابیات آنجا دریاچه¬یست مشهور ببولانق که اطراف آن بر وجه تخمین یک فرسخ بوده باشد و علی¬الدوام آبش گل¬آلود است مایل بسرخی و رودخانه هم که از آن دریاچه بیرون می¬آید بنوعی گل¬آلود است که امکان صاف شدن ندارد و دریاچه دگر در میانه بولانق و اخلاط واقع شده که آنرا دریاچه نازک می¬خوانند آبش در غایت صافی و خوشگواری شفاست و در زمستان چنان یخ می-بندد که کاروان چهار ماه بر بالای او تردد می¬کنند و قریب بتحویل حمل که یخ او می¬شکند صدای او نزدیک بسه فرسخ راه می¬رود و چون یخ برطرف گشته در هوا اعتدال پیدا می¬شود ماهی بسیار از آن کول برودخانه-های کوچک که از سیلاب داخل آنجا می¬شود بیرون می¬آیند. اهالی ولایت آمده هر کس قریب یکماه چندانکه مطلب ایشان است صید ماهی می¬کنند چناچه شخص واحد در یک شبانه¬روز چند خروار ماهی که اراده داشته باشد بسهولت می¬گیرد. گوشت بغایت لذیذ دارد و در بزرگی از نیم ذراع زیاده است طرفه آنست که بیضه ماهی که در شکم اوست هر کس از انسان و حیوان بخورد حکم سم دارد. چند نفر از مردمان در حضور فقیر اندکی ازو تناول کرده یک شبانه¬روز بی¬خود افتاده آخر تریاقات خورده بکثرت استفراغ خلاص شدند و چند علمداران دیوانی اراده کردند که ماهی آنرا اجاره و التزام نمایند بلکه در زمان فقیر اجاره کردند که مبلغی بدیوان عاید سازند اتفاقاً در آن سنوات چیزی حاصل نشد و ماهی بیرون نیامد و کوهی عظیم در مابین موش و اخلاط در شمال بدلیس واقع شده که بکوه نمرود اشتهار دارد و زبانزد مردم چنان است که زمستان نمرود در آنجا قشلاق می¬کرده و تابستان ییلاقش در بن کوه می¬بوده و در سر کوه قلعه و عمارت و سرایی پادشاهانه بنا کرده اکثر اوقات در آنجا بسر می¬برده. چون غضب الهی متوجه نمرود شد سر کوه سرنگون گشته بنوعی بزمین فرو رفته که بجای قلعه و عمارت، آب برآمده است. با وجود آنکه کوه از زمین دو هزار ذراع مرتفع است و تخمیناً هزار و پانصد ذراع میان کوه بزمین فرو رفته، کول آب عظیم پیدا شده که قطر آن پنج هزار ذراع شرعی مسافه بلکه زیاده دارد و از کثرت سنگلاخ و بسیاری بیشه و درخت بغیر از دو سه راه مردمان تردد نمی¬توانند کرد و راه¬چار را منحصر بدو راهست و آب حوض بغایت صاف و سرد است و اگر کنار حوض را کاویدن میسر شود آب گرم بیرون می¬آید. خاک کمتر دارد، جمله سنگلاخ است که پهلو به پهلو داده و جمله سنگهایش سنگ سوداست و بعضی را سنگ سیاه که ترکان او را دوه کوزی می¬خوانند مانندشان عسل سورخهای او را پر کرده صلابت پیدا کرده و بعضی مانند سنگ سودا خفیف است واز جانب شمالی در پشت کوه مجاری آب جرم سیاه کثیف مانند جرم آهن که کوره حدادان پیدا می¬شود در وزن و صلابت از آهن سخت¬تر و گران¬تر است که از زمین جوشیده میل بجانب نشیب کرده ظاهراً باعتقاد فقیر هر سال طریقه تزاید و تضاعف می¬پذیرد. در ارتفاع زیاده از سی گز و در طول تخمیناً پانصد و ششصد ذراع از محل متععد بیرون آمده و اگر کسی اراده نماید که پارچ¬ها که بر وزن یکمن بوده باشد از هم جدا سازد مشقت بسیار می¬باید کشید(جلد اول، ص ۳۵۷-۳۵۵).جمع¬بندی
شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردها و سرزمین کردستان و از باارزشترین مآخذ در بررسی تاریخ ایران و عثمانی به¬ویژه در قرن دهم است. محتواى شرفنامه از اطلاعات مندرج در کتابهاى گوناگون تاريخ مشرقزمين و نيز از اطلاعات پيران موثق و قابلاعتماد و خاطرات خود مؤلف برگرفته شده است. ارجمندی شرفنامه و سترگی کوشش بدلیسی از آن روی است که پیش از او هیچ کتاب جامعی پیرامون تاریخ کردها نوشته نشده بود. اگر تاریخ ملت کرد در پیش از اسلام تاریک و مبهم است، تاریخ آنان در پس از اسلام در پرتو تألیفات مورخان تا اندازهای روشنتر است، اما در این دوره هم، چون از کرد به طور فرعی و ثانوی ـ ضمن اخبار ممالک اسلامی ـ سخن به میان آمده، درباره تاریخ این ملت به طور اساسی و مستمر مطلب کاملی نوشته نشده و بایستی گفت تنها در دوره صفوی نخستین کتاب مهم درباره آنها همان شرفنامه بدلیسی است. از نظرگاه جغرافیای تاریخی کتاب بدلیسی همچون دایره¬المعارفی پرده از نام¬های واقعی شهرها، آبادی¬ها، رودها و کوه¬ها برمی¬دارد. حدود سيصد سال است كه اين كتاب وجود دارد و تاكنون هيچ كتاب ديگرى كه درخور مقايسه با آن باشد تأليف نشده است؛ اما دو عيب عمده را مىتوان در اين كتاب مورد اشاره قرار داد: ۱٫ مؤلف در نقل وقايع و اطلاعاتى كه از آثار نويسندگان قبل از خود برگرفته است، احتياط و هوشيارى كمترى به كار برده است. او گاهى وقايع را بدون نظم و ترتيب درهم مىآميزد، در نقل و ضبط اسامى خاص اشتباه مىنمايد و گرفتار اشتباه¬هاى تاريخى آشكار مىشود و ۲٫ درباره سبک نگارش كتاب هم بايد گفت هرچند كه ساده و مفهوم است اما چنانچه استعمال مفرط ابيات شعرى و نيز شمارى اندك از جملات مدعیانه و پرشکوه باب سليقه مردم مشرق¬زمين را از آن كنار بگذاریم، پرورده و سفته نيست.منابع و مآخذ
اردلان، مستوره. (۲۰۰۵). تاریخ¬الاکراد. اربیل: ئاراس.
اشپولر، برتولد.، بازورث.، کاهن، کلود.، لمبتن، آن. کاترین.، و بویل. جان. ( ؟ ). تاریخ¬نگاری در ایران (ترجمه یعقوب آژند). (۱۳۸۸). تهران: گستره.
بدليسي، شرف¬الدین بن شمس¬الدین. (١٣٤٣). شرفنامه تاريخ مفصل کردستان. با مقدمه و تعليقات فهارس به قلم محمد عباسي. تهران: علمي.
بدلیسی، میرشه¬رەفخان. (۱۹۵۷). شه¬ره¬فنامه، میژووی ماله میرانی کوردستان (وه¬رگیرانی عه¬بدولره¬حمان شه-ره¬فکه¬ندی: هه¬ژار). (۲۰۰۶). هه¬ولیر: ئاراس.
بدليسي، شرفخان بن شمس¬الدين. (١٣٧٧). شرفنامه تاريخ مفصل كردستان. به اهتمام ولاديمير ولييامينوف
زرنوف. تهران: اساطير.
پیشگامی فرد، زهرا.، قالیباف، محمدباقر.، یزدان¬پناه، کیومرث.، و نصراللهی¬زاده، بهرام. (۱۳۹۴). پژوهشی در حوزه فرهنگی و تمدنی ایران نمونه موردی: کردستان عراق. پژوهش¬های باستان¬شناسی ایران، دوره پنجم، شماره ۹، صص. ۱۴۴-۱۲۵٫
ثواقب، جهانبخش. (۱۳۹۳). بررسی جایگاه و مؤلفه¬های تاریخ¬نویسی محلی عصر صفویه. پژوهشنامه تاریخ-های محلی ایران. سال اول. شماره دوم، صص. ۲۹-۵٫
حاتم، غلامعلي.، قادرنژاد، مهدي.، و آقايي، عبدالله. (۱۳۹۴). معرفي و مطالعه نگاره¬هاي شرفنامه امير شرفخان بدليسي (شرفنامه بودليان). فصلنامه علمی ـ پژوهشی نگره، شماره ۳۸، صص. ۶۰-۴۸٫
رسولي، حسين.، دهقاني، رضا.، و كريمي، عليرضا. (۱۳۹۵). سياست¬هاي زباني پهلوي اول در كردستان و پيامدهاي آن(با تأكيد بر مدارس). مطالعات تاريخ فرهنگي؛ پژوهش¬نامه¬ي انجمن ايراني تاريخ، سال هشتم، شماره ۳۰، صص. ۹۶-۷۷٫
سولتاني، ئه نو¬ه¬ر. (٢٠٠٥). دوو ره¬يلي شه¬ره¬فنامه بتليسي. سليماني. بنكه¬ی ژين.
قاسيلييقا، ئي، يي. (٢٠٠٤). وه¬¬رگيرانه رووسييه¬كه¬ي شه¬ره¬فنامه¬. چه¬ند وتاريكي كوردناسي. ئه¬نوه¬ر قادر محه-مه¬د: له رووسييه¬وه كردووني به كوردي. سليماني: سه¬رده¬م.
محمدپور، احمد.، و رضائی، مهدی. (۱۳۹۵). مطالعات کردشناسی در ایران: مروری بر موضوعات و رهیافتها. ایراننامگ، سال ۱، شماره ۴، صص. ۲۰۸-۱۷۲٫
نظرلي. مائيس. ( ؟ ). جهان دوگانه مينياتور ايراني: تفسیر کاربردی نقاشی دوره صفویه (ترجمه عباس علي عزتي) (۱۳۹۱). تهران: فرهنگستان هنر.
هوشمند، احسان. (۱۳۸۳). کرد یا کردها، مدخلی جامعه¬شناختی بر کردشناسی. فصلنامه فرهنگی و اجتماعی گفتگو، شماره ۴۰، صص. ۳۴-۹٫
خالد شاه کرمی
صالح امین پور