درمان و مداوای بیماران در بدو تمدن در روح و ذات آدمیزاد و انسانها نهادینه شده است، آدمهای نخستین با تجاربی که از دیگران و نیاکان خود آموخته بودند و یا الهاماتی که دریافت میکردند به شیوه های سنتی مبادرت به درمان می نمودند، عقل تنها ابزاری بود که انسانها با اندیشیدن به مواد پیرامون خود و آنچه در طبیعت موجود بود مصارف متنوعی داشت که امروزه هم طب سنتی و بهره جویی از منابع طبیعی و نباتات به عنوان علم نباتات و رسوخ به علم گیاه پزشکی جهت درمان مورد توجه و اهتمام عده کثیری از مردم قرار گرفته است.
علم پزشکی تنها علمی است که امروزه از حساسترین و پرخطرترین شغلهاست به طوریکه بی توجهی به چنین شغلی بی توجهی به عموم بشریت است.
در بیشتر کشورهای توسعه یافته تکریم به ارزشهای انسانی در رأس تمامی امور است و اهتمام به درمان و بهبود بیماران را بسیار مقدس می شمارند به طوریکه برای تربیت و آموزش پزشکان از هیچ تلاشی فروگذاری و مضایقه نمیکنند و برای امنیت و تعالی بخشیدن جان انسانها قوانین سنگینی وضع میکنند، چندی پیش در یکی از شبکه های مستند تلویزیونی در یکی از کشورهای اروپایی عملیات اورژانس جهت نجات مصدومین برنامه ای دقیق و حساب شده ای داشتند، گزارشگر برنامه در حال مصاحبه با مدیر فوریتهای پزشکی بود، با بیان اینکه چند فروند هلیکوپتر به صورت آماده باش شبانه روزی در حال خدمت هستند و در هر محله یا منطقه محل حادثه نیروها موظف هستند در مدت زمان حداکثر پنج دقیقه محل حادثه را شناسایی و مصدوم را ضمن کمک اولیه به اولین درمانگاه اعزام نمایند و خیلی به ندرت اتفاق افتاده است که اندکی بیشتر از مدت زمان تعیین شده اکیپ مورد نظر به محل حادثه اعزام شوند، این مدت زمان خیلی اهمیت دارد چون بر اساس نظر بزرگان علم پزشکی بیشتر مصدومین با حداکثر جراحات منجر به فوت، از مرگ حتمی نجات حاصل میکنند و برای این امر بسیار حیاتی نیروهای بسیار حاذق و زبده تربیت میشوند که هر نوع تخطی و سهل انگاری را غیرقابل جبران به نیروها آموزش میدهند و تخطی هیچ احدی را نمیپذیرند و برای انتخاب چنین نیروهایی سخت ترین گزینش را اعمال میکنند.
و این در حالیست که ما در مکانی از جغرافیای زمینی قرار گرفته ایم که ارزشهای انسانی در اولویتهای ثانی و شاید بالاتر رقم خورده است در حالیکه دین و مکتب ما ارزش یک انسان را برابر تمام انسانهای عالم یاد میکند، مصداق این موضوع صرفا قالب گفتاری داشته و عمل به آن مدتهاست از مشامها دور گشته و زیر لایه های رسوبات تاریخ چون فسیلی گرانبها از آن یاد میکنند و اهمیت ارزشهای انسانی صرفا لسانی شده و در عمل مکانی غریب را از آن خود کرده است.
برای اثبات این موضوع خالی از لطف نیست نمونه هایی از خدمات انسان دوستانه کشورمان و شهرمان را در قیاس نمونه ای از خدمات کشورهای دیگر که فوقا ذکر گردید بیان نمایم.
چندی پیش به وقت نیمه شب ناگهان صدایی عاجزانه توام با گریه و زاری از یکی همسایگان بلند شد و فریاد میزد کسی به کمکش برسد، بلافاصله خود را به حیات همسایه رساندم دیدم پسر بچه ای حدود دو و نیم ساله در آغوش پدرش در حال جان دادن بود و ظاهرا تشنج حادی گرفته بود اولین کاری که انجام دادم به فوریتهای پزشکی (۱۱۵) تماس گرفتم، متأسفانه با آنکه فاصله چند صد متری با ما داشتند بعد از چهل دقیقه نیروهای مذکور در محل حضور یافتند در همین فاصله زمانی پسر بچه به لحاظ تشنج شدید چند بار بی هوش شد نکته ای که بسیار تأسف بار بود خودرو فوریتهای پزشکی فاقد هر نوع کمکهای اولیه حتی دستگاه ساده اکسیژن بود در حالیکه پسر بچه خیلی وخیم نفس نفس میزد و نیاز شدیدی به اکسیژن داشت، خودرو هم از کیفیت و قابلیت لازم برخوردار نبود صدای موتور، چرخها و بدنه خودرو سوهان وار گوشها و مغزها را میخراشید تا جاییکه پدر و مادر بیمار به حالت تهوع و استفراق درآمدند، به اورژانس بیمارستان که رسیدیم پسر بچه بیمار ظاهر بی هوش شده بود و باید بلافاصله پزشک اورژانس او را میدید که متأسفانه حدود بیست دقیقه دیگر طول کشید تا بلاخره پزشک، بیمار را رؤیت نمود پسر بچه معصوم ظاهرا بی هوش بود نکته ای واقعا تأسف بار و ننگ برای پزشک مربوطه بود آمپولی را اشتباهی به سرم تزریق نمود بعد از تزریق نیمی از مواد، متوجه اشتباه خود شد و سپس آمپولی دیگر تزریق کرد، از تپش قلب و نفس نفس زدن پسر بچه معلوم بود وضعیت خطرناکی دارد نکته ای دیگر که محرومیت و اخلاق پزشک مداری را در این شهر زیر بسی سؤالها قرار میدهد، نبود یک پزشک متخصص یا آنکالی متعهد و دلسوز و مجرب در این گورستان بود، تا اینکه به رضایت اولیای بیمار، پسربچه را با آن وخامت حال به تبریز اعزام کردند حتی آمبولانسی را در اختیار بیمار نگذاشتند.
چنین شرایطی از فقر درمان و فقدان پزشکان متخصص و مسئولینی هنجام وکاهل در شهر تازگی ندارد، مدیرانی که نه تنها ساختار
شهر را چون ماکتی فاقد انسان میبینند و عوارض و عوایق شهر را صرفا در قالب سخن ترمیم میشود اقدامات بهداشتی و درمانی را نیز چون یک آزمایشگاه تصور میکنند.
مدتی پیش یکی از فامیلان نزدیکم بر اثر سانحه ای پا و لگنش شکسته بود، ایشان را به بیمارستان و توسط متخصص ارتوپد معاینه گردید و قرار شد بیمار را ظرف دو روز آینده عمل جراحی نماید، بیمار بستری گردید از درد مینالید و هیچ دارویی وی را بهبود ننمود، تورم و عفونت جوارح آسیب دیده را طوری درگیر کرده بود که پزشک به جای اقدام یا عملی ضرب الاجل جراحی را مرتب به تعویق می انداخت، پس از یک هفته پزشک ضمن درخواست زیرمیزی هنگفت، گفت که ابزار و وسایلی که برای این جراحی لازم است باید از تهران خریداری شود این بیمارستان فاقد چنین ابزارلاتی است، و خرید چنین اقلامی هزینه دیگری بود که اجبارا خانواده بیمار بایستی متحمل می نمود و زمان لازم برای تهیه چنین ابزارهایی حدودا دو هفته طول میکشید دقیقا زمانی که به احتمال خیلی زیاد بیمار از درد و عفونت و خطر عفونت در خون از دست میرفت.
لاجرم فردای آنروز مصدوم را با رضایت خانواده اش ترخیص و به بیمارستان شهداء تبریز اعزام نمودیم، متخصص ارتوپد با دیدن چنین وخامت مصدوم و تورم و عفونت شدید، سریعا دستور پذیرش و حاضر کردن برای عمل جراحی را داد، و بلافاصله و بی درنگ مصدوم به اتاق عمل روانه گردید و با موفقیت عمل به اتمام رسید.
حال سؤال اینجاست(؟) آیا متخصص ارتوپد شهر سقز به خاطر ندادن زیر میزی از عمل جراحی خودداری میکرد؟!
یا واقعا شهر ما تا این حد از فقر متخصص و درمان و تجهیزات همچنان در محرومیت است؟!
یا برنامه ریزان و مدیران ما بیش از پیش سوغات محرومیت شهر سقز را برای آیندگان ما ثبت خواهند نمود؟! و محرومیت را بهانه ای برای فقر فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی میدانند؟!
تا کی باید این شهر محرومیت زیربنایی را به سینه بمالد و بر اساس این محرومیت، برنامه ریزان را منصوب نمایند؟!
مدتهاست که این شهرستان با آن همه پتانسیلهای ذخایر طبیعی و کانسنگهای مفید اقتصادی و داشتن زمینه وافر میتواند زیربنای توسعه و صنعت باشد ولی با سیل عظیم بیکاری مواجه است، بی کاران این منطقه بیشتر تحصیل کرده های دانشگاهی را تشکیل میدهد که بسیاری از آنها اجبارا مبادرت به حمل کالای قاچاق می نمایند و روزی نیست خبر مرگ جوانان سقزی در اثر تصادف و تعقیب و گریز و تیراندازی مأموران کالای قاچاق به گوش نرسد، جاده های قیدار و زنجان و بیجار مدتهاست به قتلگاه نیروهای جوان سقزی تبدیل شده است این معضل هم میتواند تنها کارنامه ای باشد که مجریان و مدیران ما را به تألم و تأسف وا میدارد. این قضیه کاملا بسته و خاموش از سوی وکیلان و نمایندگان ما بی ملاحظه و بی توجه در حالت مسکوت مانده است و چنان گوشها از این قضیه کر شده که ناله و فریاد خانواده های جگر سوخته به نوعی برای مدیران فروصوت شده یا اصلا هیچ صوتی به چنین گوشهایی منتشر نمیشود.
طرحهایی که در این شهرستان در قالب سخن مصوب می شود به طرار طرحها موسوم شده است یا صرفا جهت نیل به کرسی نشینیها وعید داده می شود یا کلنگ زنی آنرا به زمانی موکول میکنند که قرار است شخصی در یک همه پرسی منتخب شود و اجرای آنرا با زمانی هماهنگ میکنند که شخصی دیگر در انتخاباتی دیگر به واسطه چنین طرحهایی خلق گردد و زمان بهره برداری را به زمانی دیگر و خلقی دیگر موکول میکنند، کلا طرحهای کشوری، استانی و حتی شهری وسیله ای انرژی زا و تشنج زا و قطعه شعله ور انتخابات امروزی محسوب میگردد، ممکن است با تصویب یک طرح تا مرحله بهره داری آن چند شخصیت به عناوینی مختلف پست و مقام دریافت کنند، به عنوان مثال دیرزمانیست طرح فرودگاه سقز به طرحی ادواری تبدیل شده است طرحی که تا حال به عنوان خوراک دهنگیر چندین نماینده و حتی ریاست جمهوری صرفا روی زبانها چرخ میخورد و معلوم نیست مرحله اجرا و بهره برداری آن نصیب کدام منتخب خوش اقبال میگردد.
طرح کارخانه سیمان و ذوب آهن که چندین دهه از آن صرفا بر سر زبانهای سیاسین جاری است و می تواند به چند صد بیکار این شهرستان زندگی ببخشد همچنان به خواب پنبه دانه تعبیر شده است.
مثالی دیگر از چنین طرحهایی بیمارستان بزرگ سقز به بزرگی حجم زمانهایی که از زمان تصویب تا اجرای آن ابر زمانی طول کشید که هنوز هم ساخت آن به کندی حرکات موریانه ها پیشرفت فیزیکی دارد، کلنگ زنی و اجرای تأسیس آن چندین شخصیت را از نماینده و شورا تا وزرا و ریاست جمهوری را هدف زد و محتمل این حجم زمانی تا مرحله بهره برداری باید خوراک کرسی نشینی چند شخصیت را تأمین نماید.
علی ای حال بیمارستان سقز با چندین مورد وقفه کاری بعد از طویل زمانی شروع به تأسیس کرده است تصور اینکه چنین مرکز درمانی عملیات ساخت آن به اتمام برسد توأم با جنجالی پر شور از برنامه ریزان و مسئولین کشوری و استانی جهت افتتاح بهره برداری آن استقبال عظیمی متصور میگردد، بیمارستانی فاقد متخصصین درمانی و عوامل کادر آن که از همین پزشکان دستور و الهام میگیرند چه دستاوردی برای این شهر می تواند داشته باشد؟! غیر از این نیست که به علل عدم تخصص کافی در مداوای بیماران، باز هم مجبور خواهیم شد به شهر یا استانی دیگر متوصل شویم؟!
بهتر نیست به جای افتتاحیه صوری و جنجال وار و تولید خبر جراید و رسانه ها، مبادرت به تأمین پزشکان مجرب و توانا نیز بورزند؟!
بیمارستانی تهی و خالی از متخصصین کارآزموده و زبده چه حاصلی برای مردم این شهر خواهد داشت؟!
کدامین رؤسا و مجریان برای کادر درمانی و پزشکی این شهر اقدامی راسخ نموده اند؟!
از کدامین تریبون شنیده اید که مسئولی دلسوزانه و نوع دوستانه به سوی دولت فریاد بکشد که تصمیمی عاجل برای وضعیت وخیم درمانی این شهر اتخاذ نمایید؟!
بیماری مزمن مدیریتها در محاق مدتهاست تار و پود این شهر را چون ابر سیاهی به ظلمت کشانده است. شهر سقز با این همه قدمت و دومین شهر استان کردستان که بیش از نصف شهرستان سنندج جمعیت دارد رتبه اول را به لحاظ بی کاری، فقر، طلاق، سرقت و دزدی، درگیری های خیابانی، مرگ و میر ناشی از تصادف و حمل قاچاق، و حتی مرگ و میر ناشی از بیماری و فقر درمان و متخصص درمان، را از آن خود کرده است، و تنها راهکار آن تقویت مدیریتی در تمامی ارگانها و منصوب کردن اشخاص خلاق و توانا ، تخصصی کردن نیروهای کادر اداری و ریشه یابی تخصصی مشکلات حاد این شهر و از بین بردن رانت بازیها، پارتیها، تبعیضات و رفع وابستگی های اداری که حال در بیشتر ادارات تصویری نازیب و بد منظری به خود گرفته است
امید بر آنیم با تکیه بر شایسته سالاری و منصوب کردن مدیران مجرب و زبده و در عین حال متعهد و متخصص، مجاری توسعه و پیشرفت این شهرستان گشایش و هنر مدیریت و خلاقیت شهر را آذین ببخشد.
نویسنده : بهنام نیک سرشت